loading...
مجله جامع رفیق شامل اخبار ، سلامت ، فناوری ، فرهنگ و هنر ، گردشگری ، خانه داری و...
aseman بازدید : 571 شنبه 03 آذر 1397 نظرات (0)

 

اصل اخلاقی پیامبر اکرم (ص),ارزش های اخلاقی پیامبر,رفتار و سیره پیامبرارزشهای اخلاقی،رفتاری حضرت محمد(ص)
 
پیامبر اکرم(ص) با وجود علوّ مقام و درجاتش، در برخورد با کودکان با خوش خلقی و حتی در بسیاری از موارد، مزاح و شوخی برخورد می کرد. در روایتی از انس نقل شده است: گاهی من با برادر کوچکم به نزد پیامبر شرف یاب می شدیم. آن حضرت در برخورد با آن کودک، مزاح می کرد و می فرمود: «یا ابا عمیر ما فعل النُّغَیر» (ابوطلحه انصاری کودکی به نام اباعمیر داشته که پرنده کوچکی همانند گنجشک ـ که در عربی نُغیر نامیده می شود ـ داشته و این پرنده که برای او عزیز بوده می میرد و پیامبر برای مزاح با او چنین می فرمودند (اصبهانی، 1998م، ج 1، ص 154).

پرداختن به سیره عملی و شیوه زندگی انبیا و اولیاء الله و آشنایی با ارزش های اخلاقی و انسانی آنها می تواند انسان گم شده در وانفسای دنیای مدرن با ارزشهای التقاطی و متناقض نجات بخش باشد.

 

شایسته ترین الگو

پیامبر اعظم(ص) به دلیل داشتن «خُلقٍ عَظیم[1]» و «رَحمَةٌ لِلعَالَمین[2]»، نمونه و الگوی مکارم اخلاقى براى تمام انسان ها در تمام دوران ها بوده است. آن حضرت به عنوان بهترین و کامل ترین اسوه ی راستین بشریّت، نسبت به تمام مردم بسیار دلسوز، صمیمی و مهربان بود. در راستای متخلق بودن به اخلاق و کردار کریمانه بود که حضرت در طول 23 سال نبوت توانست، دل های گمراه بسیاری را شیفته مکتب اسلام کند.

 

در بیان عظمت پیامبر اکرم(ص) می توان گفت که خداوند برای تکریم و تجلیل مقام آن حضرت، در قرآن با لقب های بی همتایی، مانند؛ «یا ایّها الرَّسول» و «یا ایّها النَّبی»، از ایشان یاد می کند.

 

همچنین، جایگاه، عظمت و بزرگواری پیامبر اکرم(ص)، بدان حد بوده است که خداوند به وجود گرامی او چنین سوگند یاد می کند: «لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ[3]»؛ به جانت سوگند که اینها در مستی خود سرگردانند.

 

علاوه بر آن، قرآن کریم، رسول گرامی اسلام(ص) را به عنوان اسوه ای نیکو یاد نموده است که همگان باید به آن حضرت تأسّی نمایند: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[4]»؛ به یقین برای شما، در زندگی رسول خدا الگوی نیکویی است. همچنین خداوند درباره آن رسول گرامی می فرماید: «وَإِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم[5]»؛ به یقین تو اخلاق عظیم و بزرگی داری. همچنین در آیه ای دیگر، خداوند مؤمنان را امر کرده است که از دستورات نبی اکرم(ص) پیروی کرده، فرامین او را به جای آورند و آنچه را از آن باز داشته است، رها سازند: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا[6].» در آیه دیگری اشاره نموده است: «وَ أَطِیعُواْ اللّهَ و َالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ[7]»؛ و از خدا و رسول اطاعت کنید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.

 

از سعد بن هشام[8]، نقل‏ شده که می‏گوید: «از عایشه همسر رسول اکرم(ص) در وصف اخلاق پیامبر خدا (ص) سوال کردم. او در این باره گفت: آیا قرآن نخوانده‏ای؟ گفتم چرا؟ سپس گفت: «اخلاق پیامبر(ص) همان قرآن است» (فیض کاشانی، 1378، ج 4، ص 21).

 

روایت فوق، اخلاق نبی اکرم (ص)، را به قرآن تشبیه نموده است، یعنی اینکه اگر کسی به دنبال‏ نمونه‏ی عینی و عملی قرآن است، اخلاق آن حضرت را بررسی کند، تا دریابد که چگونه‏ قرآن در اخلاق، بینش، منش و سیره‏ی آن حضرت تبلور یافته است.

 

همچنین، علی(ع) پیامبر خدا را الگوی شایسته پیروی معرفی می کند و الگوپذیری از ایشان را برای همگان بسنده می داند، چنان که می فرماید: «روش نبی خدا (ص) برای الگو بودن تو کافی است و پیامبر در نکوهش دنیا و کاستی­های و رسوایی ها و بدی­های فراوان آن راهنمای تو می باشد. پس، به پیامبر پاک و پاکیزه تمسک جوی که راه و رسم او الگویی برای همه الگوخواهان و مایه بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد. دوست­ترین بنده نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جای پای او نهد (دشتی، 1382، خطبه 160).

 

امام صادق(ع) هم در بیان اهمیت الگو گیری از پیامبراکرم(ص) فرمودند: «اِنّی لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ اَنْ یَمُوتَ وَقَدْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ خَلَّةٌ مِنْ خِلالِ رَسُولِ اللّه ِ لَمْ یَأْتِها»(صدوق، 1404ق، ج3، ص467)؛ دوست ندارم مسلمانی بمیرد، مگر اینکه تمام آداب و سنت های رسول خدا(ص)، را [اگر چه یکبار] انجام دهد.

 

1- عبادت خدا

در مکتب اسلام، عبادت جزء ناگسستنی برنامه های تربیتی محسوب می شود. در واقع عبادت، از اهداف خلقت و وسیله ای برای تقرب به حق و تکامل واقعی و در عین حال مقدمه و زمینه ساز تربیت اجتماعی و اخلاقی بشر است.

 

در حقیقت، عبادت پروردگار و در راستای بندگی خدا قرار گرفتن امری است که بدون آن بشر به تعالی و کمال واقعی خود نمی رسد و پله‎های سعادت را نمی تواند بپیماید. بر طبق آیات قرآن کریم هدف از خلقت بشر و بعثت انبیاء «عبادت و بندگی خدا[10]» معرفی شده است که به عنوان یک امر استمراری از هنگام بلوغ بشر شروع شده و تا لحظه مرگ ادامه می ‏یابد: «وَ اعبُد رَبُّکَ حَتی یَأتیَکَ الیَقین[11]»؛ پروردگارت را عبادت کن تا لحظه یقین مرگ فرا رسد.

 

انبیاء و ائمه اطهار(ع) همواره لحظه‎ای از عبادت و مناجات با خداوند غافل نبوده‎اند، روح عبادت و بندگی بر تمام اعمال آنها حاکم بوده است به طوری که آنها را تابع محض اوامر پروردگار گردانیده و هوای دوست را بر خواسته‎های خویش ترجیح داده‎اند.

 

در وصف کیفیت عبادت رسول گرامی اسلام(ص) آمده است که: «آن حضرت وقتی به نماز می ایستاد از ترس خدا رنگ از رخسارش می پرید و از درون دل و قفسه سینه اش صدائی نظیر صدای اشخاص خائف و وحشت زده شنیده می شد» (نوری، 1408ق، ج 1، ص 263).

 

در روایت دیگری آمده است که پیامبر اکرم(ص) وقتی که نماز می خواند مانند پارچه ای می شد که در گوشه ای افتاده باشد(همان). همچنین بنابر روایتی عایشه گفته است: «هنگامی که با رسول خدا(ص) صحبت می کردیم، همین که موقع نماز می شد حالتی به خود می گرفت که گوئی نه او ما را می شناخته و نه ما او را می شناخته ایم (همان، ص 264).

 

مفیدالدین طوسی نقل نموده که حضرت علی (ع) آن هنگام که ولایت مصر را به محمد بن ابی بکر داد، دستورالعملی به او تدوین نمود و در ضمن آن فرمود: «مواظب رکوع و سجود خودت باش، زیرا؛ رسول خدا (ص) از همه مردم نمازش کاملتر و در عین حال اعمالش در نماز از همه سبکتر و کمتر بود»(صدوق، 1408ق، 156).

 

در میان انواع عبادت های رسول اکرم (ص)، هیچ یک با نماز یکسان نبودند. نماز محبوب ترین عبادت آن حضرت و نور چشمان ایشان بود(حاکم حسکانی، 1411ق، ص 504).

 

در این زمینه پیامبر اعظم(ص)، به ابوذر فرمود: «ای ابوذر، خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داده و آن را آنچنان محبوبِ من ساخته که غذا را برای گرسنه و آب را برای تشنه؛ [جز آنکه] گرسنه با خوردن غذا و تشنه با نوشیدن آب سیر و سیراب می شوند اما من از نماز سیر نمی شوم» (حرعاملی، 1409ق، ج15، ص312).

 

یکى از بزرگ ترین مظاهر عبادت آن حضرت این بود که در همه شرایط و اوضاع و احوال، تسلیم الهى بوده و رو به سوى او داشت. به یقین کسى که با تسلیم در برابر حقّ، به سوى خدا رو آورد، می توان گفت بهترین و برترین مظاهر دیانت را از خود نشان داده است. خداوند متعال فرمود: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ.[12]»

 

این سخن الهى از لحاظ محتوایی در بین کتب آسمانى منحصر به فرد بوده و بیانگر چگونگى تسلیم شدن در برابر خدا است. قرآن کریم پیامبر اکرم(ص) را مخاطب قرار داده و فرموده است: «قُلْ إِنَّ صَلاتِى وَ نُسُکِى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتِى لِلَّهِ رَبِّ العالَمِینَ * لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ المُسْلِمِینَ[13]»؛ اى پیامبر، بگو نماز و طاعت و زندگى و مرگم براى خداوند پروردگار جهانیان است، شریکى ندارد و به همین کارها مأمور شده‏ام و من نخستین کسى هستم که تسلیم امر خدا مى‏باشم.

 

پیامبر اکرم(ص)، در بیان اهمیت عبادت می فرماید: «خَیرُکُم مَن اَطعَمَ الطَّعام وَ أفشی السَّلام وَ صَلّی بِاللَّیلِ وَ النَّاس نِیام»؛ بهترین شما کسی است که اطعامِ طعام کند و افشای سلام نماید و در حالی که مردمان در خوابند، نماز گزارد(صدوق، 1403ق، ج1، ص103).

 

2- دانش

احادیث فراوانی از آن حضرت در باب فراگیری علم و دانش و جایگاه و اهمیت آن روایت شده است. در اینجا به روایتی اشاره می شود که به خوبی بیانگر جایگاه و عظمت علم و عالم از دیدگاه پیامبر اکرم(ص) است. یکی از انصار نزد پیامبر (ص) آمد و گفت اگر بنا باشد جنازه ای را تشییع کنم یا در مجلس مرد دانشمندی حاضر شوم حضور مرا در کدامیک از این دو دوست تر می دارید. حضرت فرمودند: «اگر کسانی باشند که در پی جنازه روان شوند و آن را به خاک سپارند حاضر شدن در مجلس عالمی که علوم و احادیث و آیات الهی را بیان می نماید از حضور در تشییع هزار جنازه و عیادت نمودن از هزار بیمار و برپا ایستادن برای عبادت خدا در هزار شب و روزه داشتن در هزار روز و صدقه دادن هزار دینار به فقیر و گزاراندن هزار حج و حضور در هزار جنگ در راه خدا فضیلت بیشتری دارد. این ها کجا به پای حضور در مجلس علم الهی می رسد!؟ آیا ندانسته ای که حیات و زنده بودن قلب به آموختن علم الهی است و مرگ و نابودی قلب آدمی به جهل و نادانی است!؟» (فتال نیشابورى، 1420ق، ص12).

 

پیامبر اعظم(ص) ارزش و جایگاه طالبان علوم دینی و الهی را چنین وصف می کند: «کسی که به دنبال یادگیری علوم الهی و مسائل دینی اش اقدام کند مانند کسی است که روزها را روزه و شب ها را به شب زنده داری تا صبح پراخته و آموختن یک مساله شرعی برای شخص بهتر از این است که به اندازه کوه ابوقبیس در راه خدا طلا انفاق نماید» (مجلسی، 1403ق، ج1، ص 184).

 

پیامبر اعظم(ص)، وجود فرد دانا و عالم را در میان مردم نادان چنین توصیف می فرماید: «شخص دانا و فهمیده نسبت به مسائل و احکام دینی در میان مردم نادان همچون زنده ای است در میان مردگان و هر چیزی حتی ماهیان دریا و گزندگان و درندگان و چهار پایان برای دانشجوی علوم الهی طلب آمرزش می کنند، پس دانش دینی را بجوئید که آن و سیله پیوند میان شما و خدای عزوجل است و همانا طلب دانش دینی بر هر مسلمانی واجب است» (مفید، 1403ق، ص 41).

 

آن حضرت حسرت خورندگان به علم در قیامت را دو دسته معرفی کرده و می فرماید: «دو کس در قیامت از همه مردم بیشتر حسرت می خورند؛ 1- مردی که در دنیا برای طلب علم دین فرصت داشته ولی به خاطر تنبلی به جستجوی آن نرفته، دیگری مردی است که دانش دین را به دیگران آموخته و آنها به آن عمل نموده و به بهشت رفته اند، ولی خود عمل به آن دانش نکرده و باید به جهنم برود» (پاینده، 1375، ص 60).

 

همچنین آن حضرت ارزش دانش مؤمن را با تعبیری زیبا چنین وصف می کند: «هر مومنی بمیرد و یک ورق کاغذ از او بماند که دانشی بر آن باشد آن ورقه روز قیامت میان او و دوزخ حائل و مانع شود و خدای تبارک و تعالی به هرحرفی که در آن کاغذ نوشته شهری در بهشت به او دهد که هفت برابر دنیا باشد» (صدوق، 1408ق، ص 37).

 

3- مهربانی و محبت

خداوند در آیه 128 سوره توبه، مهربانی پیامبر اکرم(ص) را در برابر مومنان، چنین بیان می کند: «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»؛ به رنج افتادنتان بر او گران و دشوار است، به شما دلبسته است و به مؤمنان دلسوز و مهربان.

 

در مقابل در آیه دیگری جدیت و سرسختی آن حضرت را در برابر کافران ذکر می کند: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ[17]»؛ محمّد فرستاده خداست و کسانی که با اویند بر کافران سرسخت و در میان خود مهربانند.

 

گرچه خوش خلقی در هر جا و هر زمانی مورد ستایش و از سفارش های حضرت رسول(ص) است، اما رفتار نیکو در خانه و خوش رفتاری با اعضای خانواده سفارش ویژه پیامبر اکرم (ص) بوده، به گونه ای که یکی از شاخص های افراد نیک، برخورد مناسب و نیکو با خانواده است. آن حضرت در روایتی فرمودند: بهترین مردم از نظر ایمان، کسی است که دارای نیکوترین اخلاق باشد و لطیف ترین رفتار را با خانواده اش داشته باشد و من لطیف ترین شما نسبت به خانواده ام هستم(مجلسی،1403ق، ج 68، ص 387).

 

در روایت دیگری، به نقل از یکی از همسران آن حضرت آمده است: کسی خوش خلق تر از پیامبر(ص) نبود. هیچ کس از اصحاب و خانواده اش او را صدا نمی کرد، مگر اینکه آن حضرت در پاسخ او لبّیک می­گفت (اصبهانی، 1998م، ج1، ص 137).

 

امروزه در شیوه­های تربیتی از نکات مهمی که مورد توجه مربّیان تربیتی قرار دارد، نوع پاسخ دادن به ندای دیگران، به ویژه خانواده و همسر، است. برخی از افراد ممکن است به دلایلی مانند خجالت کشیدن یا جلوگیری از ـ به اصطلاح ـ پر رو شدن با الفاظ دیگری با خانواده سخن بگویند، در حالی که این سیره پیامبر نشان میدهد که ما در پاسخ گویی به ندای خانواده، باید از بهترین تعبیرها استفاده کنیم. در بیان دیگری، درباره سیره آن حضرت نسبت به خانواده آمده است: هنگامی که پیامبر(ص) با خانواده اش بود، شوخ ترین افراد به شمار می آمد(مناوی، 1405ق، ج5، ص 180).

 

از موارد قابل توجهی که در سیره رسول اکرم(ص) مکرّر نقل شده، احترام به کودکان است. در روایتی از انس بن مالک نقل شده است که پیامبر خدا از کنار کودکان که عبور می کردند به آنان سلام می کردند(بخاری، 1407ق، ج 5، ص 2306). شاید بسیاری از افراد گمان کنند که چون کودکان کوچک ترند باید همیشه آنان به بزرگترها سلام کنند، در حالی که آموزش آداب اجتماعی آنان بر عهده بزرگترهاست.

 

پیامبر اکرم(ص) با وجود علوّ مقام و درجاتش، در برخورد با کودکان با خوش خلقی و حتی در بسیاری از موارد، مزاح و شوخی برخورد می کرد. در روایتی از انس نقل شده است: گاهی من با برادر کوچکم به نزد پیامبر شرف یاب می شدیم. آن حضرت در برخورد با آن کودک، مزاح می کرد و می فرمود: «یا ابا عمیر ما فعل النُّغَیر» (ابوطلحه انصاری کودکی به نام اباعمیر داشته که پرنده کوچکی همانند گنجشک ـ که در عربی نُغیر نامیده می شود ـ داشته و این پرنده که برای او عزیز بوده می میرد و پیامبر برای مزاح با او چنین می فرمودند (اصبهانی، 1998م، ج 1، ص 154).

 

رحمت و محبت پیامبراکرم (ص) به نحوی وسیع و بی پایان بوده است تا آنجا که عملاً به دوستان و پیروان خود در سطحی بسیار وسیع، درس احسان و محبت را می آموخت.

 

اصل اخلاقی پیامبر اکرم (ص),ارزش های اخلاقی پیامبر,رفتار و سیره پیامبرسیره عملی و احادیث پیامبر (ص) سرشار از تواضع و فروتنی و دوری از تکبر  است

 

4- تواضع و فروتنی

تواضع و فروتنی، یکی از مهمترین و برترین صفات پسندیده انسانی است. تواضع آن است که انسان در مقایسه با دیگران خود را برتر و بزرگتر نداند.

 

خداوند، آنجا که شخصی از بنی امیه، با مرد نابینایی از سر خودبرتربینی برخورد می کند و چهره از او برمی گرداند، این آیه را نازل می کند: «عَبَسَ و تولّی* اَنْ جاءَهُ الْأَعْمی* وَ مَا یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکّی[18]»؛ چهره درهم کشید و روی گردانید که آن مرد نابینا پیش او آمد. و تو چه دانی، شاید او به پاکی گراید. خداوند با نازل کردن این آیه، بر رفتار متکبرانه و مغرورانه فرد هشدار می دهد.

 

اسلام که عزت را از آنِ خدا و رسول خدا(ع) و مؤمنان می داند، تکبر و همچنین خواری را برای مؤمنان نمی پسندد، بلکه مؤمنان را عزیز می شمارد و در رفتارهای اجتماعی آنچه را می پسندد، همانا تواضع است. به عبارت دیگر، اگر این پرسش اساسی مطرح شود که «با دیگران چگونه رفتار کنیم؟»، پاسخ مناسب را می توان در آیه 110 سوره ی مبارکه ی کهف یافت. بدان حد، تواضع در این آیه کریمه آمده است که خطاب به پیامبر اکرم (ص)، می فرماید: «قُل اِنَّما اَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» این آیه به روشنی بیانگر آن است که انسان نباید به مقام و موقعیت خود مغرور شود.

 

همچنین، قرآن درباره گشاده رویی پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «به خاطر رحمت الهی بود که برای مردم نرم شدی و اگر تندخو و سخت دل بودی، از دور تو پراکنده می شدند[19]»(محدثی، 1385، ص 43).

 

رفتار پیامبر(ص)، به گونه ای بود که از زمانی که یتیم و بی کس بود تا زمانی که پیامبری، راهنمایی و رهبری همه مسلمانان را بر عهده گرفت، هیچ تغییری نکرد.

 

از امام باقر(ع) روایت شده است که پیامبر اعظم(ص)فرمود: «خمس لاادعهن حتی الممات: الاکل علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّةً من بعدی؛ پنچ چیز است که تا زمان مرگ آنها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن با بندگان بر روی زمین، سوار شدن بر الاغ به صورت برهنه، دوشیدن بزها با دستان خود، پوشیدن پشیمینه و در اختیار کودکان بودن. همه اینها بدان روست که این کارها به یک سنّت تبدیل شود (صدوق، 1408ق، ص44 ).

 

در روایتی از امام صادق(ع)نقل شده است: رسول خدا غالباً رو به قبله و بر روی زمین می نشست و غذا می خورد و می فرمود: من بنده ای بیش نیستم همان گونه که یک بنده غذا می خورَد، غذا می خورم و مانند بندگان می نشینم (مجلسی، 1403ق، ج 16، ص 229).

 

بنابراین، سیره عملی و احادیث پیامبر اعظم (ص) سرشار از تواضع و فروتنی و دوری از تکبر و خود بزرگ بینی است. آن حضرت ضمن آنکه خود از هر کاری که موجب تکبر شود، دوری می نمود، پیروان خویش را هم از آنبر حذر می داشت و می فرمود: «هرکس با تکبر و خودخواهی بر روی زمین راه برود، زمین و آنچه در زیر آنست و آنچه بر روی آنست، او را لعن و نفرین نمایند» (صدوق، 1405ق، ص 627).

 

5- صداقت و راستی

خداوند در سوره نحل می فرماید: «جز این نیست کسانی که ایمان نیاورده اند و نشانه های خداوند را تصدیق نکرده اند، دروغ می بافند[20]». یعنی دروغگو ایمان به آیات خداوند ندارد.

 

آن حضرت «قول باطل» یعنی «دروغ» را از بزرگترین گناهان کبیره، معرفی می کند (حرعاملی، 1409ق، ج 16، ص 125).

 

صداقت و راستی در گفتار و اعمال فرستادگان الهی موجب جلب اطمینان مردم به پیام‏آوران الهی می‏شود و زمینه را برای پذیرش دعوت آن‏ها فراهم می آورد. به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ بودن گفتار رسولان الهی سبب سلب اعتماد مردم از آن‏ها می‏شود.

 

رسول خدا(ص) در مورد قباحت دروغگویی فرمود: مؤمن هر گاه بدون عذر دروغی بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت می کنند و بوی گندی از قلبش بیرون می آید که تا به عرش می رسد و خداوند به سبب این دروغ گناه هفتاد زنا، که کمترین آن زنای با مادر است برای او می نویسد[21] (نوری، 1408ق، ج 2، ص 84).

 

6- ساده زیستی و قناعت و پرهیز از تجمل

زندگانی رسول اکرم(ص)، به شکلی بود که در سطح پایین تر از طبقه متوسط جامعه آن روز قرار داشت، به گونه ای که بر اساس برخی از روایات، آن حضرت برای همسانی با طبقه کم درآمد و فقیر امّت اسلامی، حتی از خوردن نان گندم نیز پرهیز می کرد. در روایتی از امام صادق(ع) سوال شد: «آیا روایتی که از پدر بزرگوار شما نقل شده است که پیامبر هیچ گاه از نان گندم سیر نخورد، درست است یا خیر؟ فرمود: نه، پیامبر هیچ گاه نان گندم نخورد و از نان جو نیز هیچ گاه سیر نخورد» (طبرسی، 1375، ج 1، ص 335).

 

در روایت دیگری از ابن مسعود نقل شده است: «شخصی به محضر پیامبر گرامی شرفیاب شد، هنگامی که با آن حضرت در حال گفت وگو بود، زبانش به لکنت افتاد. آن حضرت فرمود: راحت باش! من پادشاه و سلطان نیستم، من فرزند زنی از قریش هستم که قدید (نوعی گوشت پخته که آن را بر روی سنگ قرار می دادند و در زیر آفتاب داغ می پختند) می خورد» (قزوینی، 1425ق، ج 2، ص 1101).

 

غذای متعارف حضرت نان جو و خرما بود. کفش و لباس هایش را با دست خویش وصله می­کردند. در عین سادگی، طرفدار فقر نبودند و مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف نمودن در راههای مشروع و مناسب، لازم می­شمردند. همچنان­که می­فرمودند: «نِعمَ المالُ الصّالح لِلرَّجُل الصالِح»؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به­دست آید، برای آدمی که شایسته­ داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند. همچنین آن حضرت می­فرمودند:«نِعمَ العونُ عَلی تقوی اللهِ الغنی». مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا (مطهری، 1386، ص136).

 

از دیگر جنبه های دیدگاه و منش ساده زیستی رسول گرامی اسلام(ص) این است که ایشان هرگز اجازه نمی دادند که مجلس شان صدر و ذیل و بالا و پایین داشته باشد، ایشان پیوسته می­فرمودند: «اصحاب و یاران حلقه و دایره­ وار بنشینند تا مجلس بالا و پایین نداشته باشد» (مطهری، 1383، ص 101).

 

7- احسان و کمک به نیازمندان

پیامبر اکرم (ص)، در حدیثی گرانبها، کمک به برادر دینی خود را هم ردیف با مجاهدان در راه خدا معرفی می فرماید: «مَنْ قَضی لأخیهِ المؤمنِ حاجةً کانَ کمَن عَبَدَ اللهَ دَهرَهُ» (طوسی، 1414ق، ص481)؛ کسی که برای کمک به برادر مؤمن خود اقدام کند، پاداش مجاهدان در راه خدا به او داده خواهد شد.

 

آن حضرت ارزش و مقام کسی را که نیاز شخص نیازمند را برطرف کند چنین وصف می کند: «کسی که برای رفع نیاز برادر مومن خود کوشش نماید مانند این است که نه هزار سال خداوند متعال را عبادت نموده در حالی که روزها را روزه گرفته و شب ها را هم شب زنده داری نموده است» (مجلسی، 1403ق، ج74، ص315).

 

همچنین آن حضرت اهمیت خدمت رسانی به مسلمانان را چنین ترسیم می نماید: «أیّها مُسلمٍ خَدَمَ قوماً مِنَ المسلمینَ إلاّ أعْطاهُ اللهُ مِثلَ عَددِهِم خُدّاماً فی الجَنَّةِ» (کلینی، 1382، ج2، ص207)؛ هر مسلمانی که گروهی از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتکار دهد.

 

ثواب و پاداش اطعام مؤمن بدان حد والاست که رسول گرامی اسلام (ص) در این باره می فرماید: «هرکس مومنی را اطعام نماید و غذائی بخوراند تا او را سیر کند، هیچ یک از خلق خدا نمی تواند ثواب او را بشمارند، نه ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل؛ مگر خداوند عالمیان» (مجلسی، 1404ق، ص 444).

 

سرانجام اینکه اگر کسی در امر کمک رسانی و خدمت به برادر مسلمان خود، کوتاهی کند، پیامبر اعظم(ص)، او را مسلمان نمی شمارد: «مَن اَصبَحَ لاَیهتَمُّ بِاُمُورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ مِنهُم و مَن سَمِعَ رَجُلاً ینادِی یالَلمُسلِمینَ! فَلَم یجِبهُ فَلَیسَ بَمُسلِمٍ»(کلینی، 1382، ج 2، ص 164)؛ کسی که شب را به روز آورد و به امور مسلمانان رسیدگی نکند، از مسلمانان نیست و نیز هر که بشنود مردی از مسلمین فریادرسی می خواهد، به او پاسخ ندهد، از مسلمین نیست.

 

8- حسن معاشرت

در بین جوامع مختلف افراد هنگام ارتباط و روبه رو شدن با یکدیگر از کلمات و رفتارهای متفاوتی استفاده می کنند. در آیین مقدس اسلام نیز روی برخورد نیکو تأکید زیادی شده و به تحیت- که همان سلام است- هنگام برخورد با یکدیگر سفارش شده است.

 

رسول گرامی اسلام (ص) در برخورد با همه مردم، طوری رفتار می نمود که شخصیت و احترام افراد مراعات شود و کسی تحقیر نگردد و یا مورد تمسخر واقع نشود.

 

از جریر روایت شده است که وقتی کسی بر پیامبر وارد می شد، آن حضرت او را در بهترین جای منزل سکونت می داد، به گونه ای که وقتی مهمانی وارد منزل آن حضرت شد و به دلیل نبودن جا، در مکانی بدون فرش نشست، آن حضرت لباس خود را به عنوان زیرانداز او قرار داد. یحیی بن یعمر روایت کرده است: وقتی جریر به خانه پیامبر، که مملوّ از جمعیت بود، وارد شد و به دلیل نبود جا در بیرون خانه نشست، پیامبر به او اشاره کرد، لباس مبارکش را در حالی که پیچیده بود، به او داد تا بر روی آن بنشیند، ولی جریر نیز رعایت ادب نمود و به جای آنکه بر روی لباس پیامبر بنشیند، آن را گرفت و به صورت و قلب خودش کشید (اصبهانی، 1998، ج1، ص 87(.

 

همچنین سلمان فارسی نقل می کند: روزی بر پیامبر(ص) وارد شدم، در حالی که بر متّکایی تکیه زده بود. وقتی نشستم، آن حضرت متّکایش را به من داد و فرمود: ای سلمان، هیچ مسلمانی نیست که بر برادر مسلمانش وارد شود و برای احترام متّکایی برایش بیاورد، جز اینکه خدا از گناهانش می گذرد (همان، ص20(.

 

بنابراین، یکی از خصوصیات اخلاقی که قرآن کریم بر پیامبر اکرم(ص) ذکر کرده است، برخورداری از شخصیتی والا و اخلاقی نیکو است: «وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُق عَظِیم»

 

انبیاء الهی، به خصوص؛ رسول گرامی اسلام (ص)، بهترین شیوه های تربیتی را فرا روی پیروان خود قرار داده است. زندگی متعالی آنان می تواند به عنوان موفق ترین الگوهای تربیتی در طول تاریخ بشر مطرح شود.

 

پی نوشت:

[1] - سوره ی قلم، آیه ی 4.

[2] - سوره ی انبیا، آیه ی 107.

[3] - سوره ی حجر، آیه ی 72.

[4] - سوره ی احزاب، آیه ی 21.

[5] - سوره ی قلم، آیه ی 4.

[6] - سوره ی حشر، آیه ی 7.

[7] - سوره ی انعام، آیه ی 59.

[8] - سعد بن هشام یکی از مسلمانان دوره نخستین اسلامی می باشد.

[9] - سوره ی رعد، آیه ی 28.

[10] - سوره ی ذاریات، آیه ی 56: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا پرستش کنند.

[11] - سوره ی حجر، آیه ی 99.

[12] - سوره ی نسا، آیه ی 125.

[13] - سوره ی انعام، آیات 162 و 163.

[14] - سوره ی زمر، آیه ی 38.

[15] - سوره ی طه، آیه ی 114.

[16]- مانند سوره ی بقره، آیه ی 280؛ سوره ی نحل، آیه ی 95؛ سوره ی عنکبوت، آیه ی 15و ...

[17] - سوره ی فتح، آیه ی 29.

[18] - سوره ی عبس، آیات 1-3.

[19] - سوره ی آل عمران، آیه ی 159.

[20] - انما یفتری الکذب الذین لایؤمنون بآیات الله (سوره ی نحل، آیه 117).

[21] - ان المؤمن اذا کذب بغیر عذر لعنه سبعون الف ملک و خرج من قبله نتن حتی یبلغ العرش و کتب الله علیه بتلک الکذبة سبعین زنیة اهونها کمن زنی بامه.

[22] - سوره ی حشر، آیه ی 9.

[23] - سوره ی قلم، آیه ی4.

 

منبع: ویژه نامه میلاد پیامبر اعظم

jamaran.ir

aseman بازدید : 269 جمعه 04 آبان 1397 نظرات (0)



نشانه های اخلاص,اخلاص,اخلاص در عمل

مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد

 

نشانه های اخلاص

اخلاص صفتی نفسانی است و هرگز ظاهر نمی شود، امّا برخی آثار و تبعات می توانند حکایت از وجود کلّی صفت اخلاص و نه در خصوص عملی خاص بنمایند.


1- اعمال نیک
اعمال نیک و انجام حسنات و ترک رذائل، هر چند با وجود صفت اخلاص اهمیت می یابند ولی به طور کلی حاکی از وجود اخلاص نوعی و کلی در ریشه جان آدمی هستند، کما اینکه معاصی و رذائل، حاکی از عدم وجود اخلاص می باشند.


رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: کسی که با اخلاص شهادتین را بر زبان جاری کند و آن را با چیزی نیامیزد، به بهشت وارد می شود. حضرت امیر علیه السلام برخاست و گفت: چگونه با اخلاص بگوید و چیزی با آن مخلوط نکند؟ پیامبر خدا در پاسخ فرمود: حرص دنیا، جمع آن از راه نامشروع، رضایت از دنیا، بهترین سخن ها با بدترین اعمال، این ها آمیزه ها هستند.


فَمَنْ لَقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیسَ فیهِ شَی ءٌ مِنْ هذِهِ الْخِصالِ وَ هُوَ یقُولُ لا الهَ الّا اللَّهُ، فَلَهُ الْجنَّةُ فَانْ اخَذَ الدُّنْیا وَ تَرَک الآخِرَةَ فَلَهُ النَّارُ.[1]
پس کسی که خداوند متعال را ملاقات کند و چیزی از این خصلت ها با وی نباشد و بگوید لااله الااللَّه، بهشت برای اوست، و آنکه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند. آتش بر او لازم است.
و نیز فرموده اند:


تَمامُ الْاخْلاصِ اجْتِنابُ الْمَحارِمِ.[2]
همه اخلاص در پرهیز از محرمات نهفته شده است.
و این روایت نیز از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است.


تَمامُ الْاخْلاصِ تَجَنُّبُ الْمَعاصی.[3]
همه اخلاص، پرهیز از گناهان است.


2- عدم انتظار ستایش
آنکه عمل نیک را به انتظار ستایش دیگران انجام می دهد، پیداست، برای خداوند آن را انجام نداده است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انَّ لِکلِّ حَقٍّ حَقیقَةً وَ ما بَلَغَ عَبْدٌ حَقیقَةَ الْاخْلاصِ حَتّی لا یحِبَّ انْ یحْمَدَ عَلی شی ءٍ مِنْ عَمَلٍ للَّهِ.[4]
هر حقّی حقیقتی دارد و کسی به حقیقت اخلاص نمی رسد مگر اینکه ستوده شدنش را برای عملی که به خاطر خدا انجام داده است، دوست نداشته باشد.


3- هماهنگی ظاهر و باطن
مخلص آن است که اگر چیزی از او آشکار شد، همان با باطن وی هماهنگ باشد.
قال علی علیه السلام: مَنْ لَمْ یخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِیتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ، فَقَدْ ادَّی الْامانَةَ وَ اخْلَصَ الْعِبادَةَ.[5]
آنکه پنهان و آشکارش، و عمل و گفتارش با هم مخالف نباشد، امانت الهی را اداء و عبادت را خالصانه انجام داده است. ظاهر و باطن از سه حال خارج نیستند، یا ظاهر برتر از باطن است و یا بلعکس می باشند و یا هر دو مثل هم هستند. خداوند به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام وحی فرمود که:
یا مُوسی مَنْ کانَ ظاهِرُهُ ازْینُ مِنْ باطِنِهِ فَهُوَ عَدُوّی وَ مَنْ کانَ ظاهِرُهُ وَ باطِنُهُ سَواءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حقّاً، وَ مَنْ کانَ باطِنُهُ ازْینُ مِنْ ظاهِرِهِ فَهُوَ وَلِّی.[6]


ای موسی آنکه ظاهرش زیباتر از باطنش باشد دشمن من است و آنکه ظاهر و باطنش یکی باشد مؤمن حقیقی است و آنکه باطنش زیباتر از ظاهرش باشد، ولی من است. 

 

پی نوشت ها -----------------------------------
[1] بحارالأنوار، ج 76، ص 360.
[2] كنزالعمال، 44399.
[3] بحارالأنوار، ج 77، ص 213.
[4] همان، ج 72، ص 304.
[5] نهج ‏البلاغه، نامه 26.
[6] جامع‏الاخبار، ص 185.

 

منبع: hawzah.net

aseman بازدید : 274 پنجشنبه 26 مهر 1397 نظرات (0)

چه کسانی در بقیع دفن شده اند؟

بقیع ، قبرستان بقیع
مهمترین دفن شدگان بقیع از دیدگاه شیعیان، چهار تن از امامان معصوم هستند که در کنار یکدیگر به خاک سپرده شده‏ اند،در ادامه ملاحظه می کنید که چند تن از بزرگواران دیگر هم قبرشان در بقیع است.
تاریخ انتشار : 11 تیر 1396

کدام بزرگواران قبرشان در بقیع است؟

بقیع پیش از اسلام، گورستان مردم یثرب بوده و پس از اسلام نیز به عنوان مهمترین گورستان مدینه شناخته شده است. این گورستان با وسعت نسبتا زیاد خود، در طول قرون مختلف اسلامی مدفن صحابه، تابعین و مهمتر از همه، چهار تن از امامان(علیهم‎السلام) بوده و از این رو محل زیارت تمامی زائران مدینه منوره است.بقیع

بقیع

حرم ائمه بقیع در سمت غربی بقیع واقع شده است که در این آن ، قبر 4 تن از امامان شیعه ؛ امام مجتبی، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (ع) در کنار هم ، قرار دارد . در فاصله چند متری این قبور مطهر ، مزار عموی گرامی رسول الله (ص) ، عباس قرار گرفته است . همچنین در کنار آن نیز قبر دیگری است متعلق به فاطمه بنت اسد و بـه احتمال ضعیف متعلق بـه حضرت زهرا (س) دختر رسول خدا (ص) . 
این قبور مطهر پیش از ویرانی حرم در 8 شوال 1334 به دست وهابیون ، زیر یک گنبد قرار داشت و دارای یک ضریح بود .
قبرستان بقیع ، یکی از قدیمی ترین قبرستان های مدینه است و چهره های شاخص تاریخ اسلام از جمله عزیزان و صحابه پیامبر (ص) و نیروهای فداکار صدر اسلام در آن دفع هستند . در ادامه نام تعدادی از آنها را مشاهده میکنید :

  • مرقد مطهر 4 امام معصوم از ائمه شیعه(ع) :امام مجتبی(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع)
  • قبر پنهان حضرت فاطمه زهرا (س) (بنا به نقلی)
  • قبور ابراهیم ، زینب ، ام کلثوم و رقیه ، فرزندان پیامبر (ص)
  • قبور همسران پیامبر (ص)
  • قبر مادر حضرت علی (ع) ، فاطمه بنت اسد
  • قبر عموی پیامبر (ص) ، عباس
  • قبر حلیمه سعدیه ، مادر رضایی پیامبر (ص)
  • قبر عقیل برادر حضرت علی (ع)
  • قبر عبدالله بن جعفر ، همسر حضرت زینب کبری (س)
  • قبر عمه های پیامبر (ص) ، عاتکه و صفیّه
  • قبر اسماعیل ، فرزند امام صادق (ع)
  • قبر امّ البنین مادر حضرت ابالفضل(ع)
  • قبر برخی از صحابه پیامبر مانند :سعد بن معاذ، ابوسعید خدری
aseman بازدید : 406 سه شنبه 10 مهر 1397 نظرات (0)

 

سرانجام قاتلان امام حسین,فرجام قاتلان امام حسین ع

قاتلان امام حسین (ع) و یاران ایشان پس از واقعه کربلا دچار سخت‌ترین بلاها شدند

 

قاتلان امام حسین (ع) و یاران ایشان پس از واقعه کربلا دچار سخت‌ترین بلاها شدند و تعدادی از آنان دچار بیماری‌های سخت شدند و به هلاکت رسیدند و عده‌ای نیز توسط خون خواهان امام حسین (ع) به سختی مجازات شدند و به سزای اعمال خود رسیدند


 در ادامه نقش قاتلان امام حسین (ع) در حادثه عاشورا و نحوه سرنوشت آن ها را در این گزارش بخوانید.

یزید بن معاویه
از نظر تاریخ، خصوصاً تاریخ تشیع، مسلّم است که عامل اصلی شهادت امام حسین (ع) و یارانش، یزید بن معاویه بوده است. او پس از اینکه سر بریده حضرت را نزدش آوردند با چوب به دندان‌های مبارک امام می‌زد. ماجرای هلاکت یزید به این شرح است که او روزی با سربازانش برای شکار به صحرا رفت و برای شکار آهویی به اصحابش گفت: «خودم به تنهایی برای شکار این آهو اقدام می‌کنم و کسی با من نیاید.» فرار آهو باعث شد که یزید از سربازانش دور شود و آنها هر چه به دنبال او گشتند، او را پیدا نکردند. یزید بن معاویه در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد که یزید خشمگین شد و گفت: «اگر بدانی که من کیستم بیشتر من را احترام می‌کنی»، آن اعرابی گفت: «ای برادر تو کیستی؟»، که یزید در پاسخ گفت: «من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم.» صحرانشین هنگامی که یزید بن معاویه را شناخت، خشمگین شد و شمیشر را به سمت یزید فرود آورد اما بر سر اسب اصابت کرد و اسب پا به فرار گذاشت و یزید آنقدر بر زمین کشیده شد که به هلاکت رسید.

عبیدالله بن زیاد
عبید الله زیاد عامل مهم قتل مسلم بن عقیل پیش از رسیدن امام حسین (ع) به کربلا و روانه کردن سپاهیان خود به سوی حضرت و به شهادت رساندن ایشان بود و پس از واقعه عاشورا، خاندان امام (ع) را به اسارت برد. عبیید الله پس از پیروزی لشکریان مختار، با سپاه خود به سوی آنان آمد، و سپاه مختار عقب نشینی کرد. مختار که اساساً در پی هلاک ابن زیاد و افراد دیگری بود که در واقعه کربلا دست داشتند، ابراهیم بن مالک اشتر را با سپاه برای مقابله با ابن زیاد فرستاد. ابراهیم که می‌خواست قبل از ورود ابن زیاد به سرزمین عراق، به وی برسد، در نزدیکی موصل به لشکر شام رسید. در جنگ شدیدی که میان عراقیان و شامیان آغاز شد، ابن زیاد شکست خورد (محرم ۶۷) و همراه با یارانش به قتل رسید. براساس روایتی از ابومخنف، ابراهیم بن اشتر خود در جنگ تن به تن، ابن زیاد را به قتل رسانده است.

عمر بن سعد
عمر بن سعد بن ابی وقّاص معروف به عمر سعد و ابن سعد ، فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا بوده است. او با لشکر چهار هزار نفری به کربلا رفت و نخستین تیر را به سوی حسین (ع) و یارانش رها کرد و پس از شهادت امام حسین (ع) و یارانش دستور داد بر بدن آنان اسب بتازند. ابن سعد به حکومت ری نرسید و در سال ۶۶ ق به دست مختار ثقفی کشته شد. او از شخصیت‌های منفور نزد شیعیان بوده و در زیارت عاشورا لعن شده است.

ابن سعد به هنگام قیام سلیمان بن صُرَد خزاعی کوفی به خونخواهی از قاتلان امام حسین (ع) در سال 65 هجری قمری، از ترس کشته شدن به دست مردم، شب ها در دارالاماره می‌خوابید و یک سال بعد هنگامی که مختار بن ابی عبید ثقفی قیام کرد و بر کوفه مسلط شد همراه با محمد بن اشعث که او نیز از شرکت کنندگان اصلی جنگ کربلا بود، فرار کرد. اما بعد از شورش مردم کوفه بر ضد مختار، به کوفه بازگشت و با دیگر سران مخالف مختار، رهبری مردم را به دست گرفت، ولی با شکست کوفیان بار دیگر از کوفه گریخت و به سوی بصره رفت تا به مصعب بن زبیر پناهنده شود. مختار یکی از فرماندهان خود را به نام ابوقلوص شبامی به تعقیب آنان فرستاد. وی ابن سعد را دستگیر کرده به نزد مختار آورد و ابن سعد و پسرش حفص بن عمر بن سعد که او نیز در مجلس حاضر بود به دستور مختار کشته شدند. مختار پس از آتش زدن بدن آنان سرهای آن دو را برای محمد بن حنفیه به مدینه فرستاد. در روایت تاریخی دیگر آمده است که ابتدا مختار، ابن سعد را به شفاعت عبدالله ابن جَعده بن هُبیره مخزومی امان داد، زیرا خواهر مختار یا به قولی دختر مختار همسر عمر بن سعد بود؛ اما پس از اعتراض محمد بن حنفیه به مختار، وی به یکی از فرماندهان سپاه خویش دستور داد تا ابن سعد را در خانه‌اش دستگیر کرده سر از تنش برگیرد.

شمر بن ذی الجوشن
شمر یکی از منفورترین اشخاصی است که در جنگ با امام حسین (ع) شرکت داشته و از او به نفرت یاد می‌شود. در بسیاری از روایات، شمر را عامل به شهادت رساندن امام در گودال قتلگاه می‌دانند. هم چنین او پس از به شهادت رساندن امام حسین (ع) قصد حمله به امام سجاد (ع) داشته که عده ای مانع او می شوند. شمر نیز مانند بسیاری دیگر از عوامل دشمن در واقعه عاشورا، به فرمان مختار به هلاکت رسید. در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود به دنبال او فرستاد اما شمر غلام مختار را کشت و به قریه‌ای به نام کلتانیه (بین شوش و روستای صَیمره) رفت و نامه‌ای برای مُصعَب بن زبیر فرستاد که آماده جنگ با مختار بود، اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند، مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه فرستاد. 

سرانجام قاتلان امام حسین,فرجام قاتلان امام حسین ع

قاتلان امام حسین (ع) و یاران ایشان پس از واقعه کربلا دچار سخت‌ترین بلاها شدند

  
محمد بن اشعث
محمد بن اشعث از عوامل دستگیری مسلم بن عقیل بود و در روز عاشورا انتساب امام حسین (ع) به پیامبر اکرم (ص) انکار کرد و به همین دلیل، مورد نفرین امام (ع) قرار گرفت. در برخی روایات آمده است که او در روز عاشورا با نیش عقربی به هلاکت رسید اما منابع قوی تر، خبر از هلاکت او در قیام مختار می‌دهند. محمد بن اشعث و دیگر قاتلان امام حسین (ع)، هنگامی که شنیدند مختار در جستجوی آنان است، گریختند و زمانی که از شورش اهالی کوفه باخبر شدند به کوفه برگشتند و فرماندهی این شورش را بر عهده گرفتند اما بعد از اینکه شورش شکست خورد، محمد بن اشعث به همراه شبث بن ربعی و دیگر قاتلان امام حسین (ع) به بصره گریختند و مصعب بن زبیر را به جنگ با مختار تحریک کردند. ابن اشعث سال ۶۷ق در جنگ مصعب با مختار کشته شد.

هانی بن ثبیت حضرمی
او قاتل عبدالله بن علی بن ابی طالب و جعفر بن علی بن ابی طالب معرفی شده است و در زیارت ناحیه مقدسه به عنوان قاتل این دو فرزند امام علی(ع) لعن شده است. هانی بن ثبیت در روز عاشورا به همراه رحیل بن خیثمه جعفی و جریر بن مسعود حضرمی کمان و لباس‌های امام را ربودند. او که به دستور ابن سعد بر پیکر مطهر امام حسین (ع) تاخته بود، سرانجام به دستور مختار در سال 66 هجری قمری کشته شد.

حرمله بن کاهل اسدی
حرمله در روز عاشورا از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود. او حضرت علی اصغر را با تیر سه شعبه به شهادت رساند که به همین دلیل از او با نفرت زیادی یاد می‌شود و در زیارت عاشورا مورد لعن قرار گرفته است. او هم چنین در شهادت حضرت اباالفضل العباس (ع) نیز نقش داشت و حامل سر مبارک ایشان به کوفه بود. حرمله در قیام مختار، دستگیر شد و به فرمان مختار بن ابوعبید ثقفی، دست و پایش را قطع کردند و سپس او را در آتش سوزاندند. منهال بن عمرو هنگامی که از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (ع) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. مختار، از این که دعای امام سجاد (ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد.

ابحر بن کعب
ابحر در واقعه عاشورا از سپاهیان عمر بن سعد بود. روز عاشورا هنگامی که لشکر دشمن، امام حسین (ع) را محاصره کرد، عبدالله بن حسن از خیمه بیرون آمد و خود را به عمویش رساند. ابحر بن کعب با شمشیر به امام حسین (ع) حمله کرد، عبدالله دستش را سپر آن حضرت کرد و بحر شمشیرش را فرود آورد و دست عبدالله را قطع کرد. در برخی روایات، غارت لباس امام حسین(ع) نیز به او نسبت داده شده است. امام حسین (ع) روز عاشورا جامه خود را پاره کرد تا کسی پس از شهادتش آن را از تنش بیرون نیاورد اما بحر بن کعب این لباس را غارت کرد. در برخی منابع آمده است که پس از واقعه عاشورا، دو دست بحر بن کعب، مبتلا به مرض شد. دستان او در زمستان آب (خونابه) می‌داد و در تابستان مانند چوب خشک می‌شد و پاهای او فلج شد.

عبدالله بن ابی حصین
عبدالله بن ابی حصین، در واقعه کربلا از لشکریان عمر بن سعد و در گروه عمرو بن حجاج بود که آب را بر روی امام حسین (ع) و یارانش بستند. روز هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد در نامه‌ای از عمر بن سعد خواست که میان آب و امام حسین (ع) جدایی اندازد. هنگامی که این نامه به دست عمر بن سعد رسید، به عمرو بن حجاج دستور داد تا با سربازان خود، مانع دسترسی امام حسین (ع) و یارانش به شریعه فرات شوند. به نقل منابع، عبدالله بن ابی حصین ازدی بجلی به امام حسین (ع) گفت: «به خدا سوگند که جرعه ای از این آب نخواهی نوشید» که امام حسین (ع) در جواب این اقدام او را اینگونه نفرین کردند: «خداوندا! او را تشنه بمیران و هرگز نیامرز». به گزارش حمید بن مسلم ازدی، عبدالله بن ابی حصین پس از واقعه کربلا بیمار شد و هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه از دنیا رفت. 

بجدل بن سلیم کلبی
بجدل از سپاهیان عمر بن سعد در واقعه عاشورا است که پس از شهادت امام حسین(ع)، به انگشتر امام (ع) طمع می کند و برای سرقت آن، انگشت مبارک حضرت را قطع کرد. بجدل بن سلیم در قیام مختار دستگیر شد، و به دستور مختار ابتدا انگشتان و سپس دو پای او را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلتید تا اینکه جان داد.

اسحاق بن حیوه حضرمی
او در روز عاشورا از لشکریان عمر بن سعد بود که به دستور عمر بن سعد داوطلبانه به همراه تعدادی با اسب بر بدن مبارک امام حسین (ع) تاخت. هم چنین در برخی منابع، سرقت لباس های امام را به او نسبت داده اند. او پس از واقعه عاشورا به بیماری پیسی مبتلا، و چهره‌اش دگرگون شد و موهایش ریخت. مختار ثقفی، دست و پای ده نفری که بر بدن امام حسین (ع) اسب تاخته بودند را با میخ آهنین بست و بر پشتشان اسب تاخت تا آنکه کشته شدند.

سنان بن انس نخعی
سنان بن انس یکی از عوامل مهم در شهادت امام حسین (ع) بوده. او در آخرین لحظات حیات امام حسین (ع)، هنگامی که حضرت در گودال قتلگاه افتاده بودند و کسی از سپاه عمر سعد جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس تأثیر مهمی در تحریک دیگران برای به شهادت رساندن امام حسین (ع) داشت. در هنگام آشفتگی اوضاع کوفه پس از مرگ یزید، سنان که به عنوان یکی از قاتلان اصلی حسین(ع) شناخته می‌شد؛ زندگی پنهانی در پیش گرفت و در برخی از نقل‌ها، پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت و در برخی منابع آمده که سنان به دست یاران مختار ثقفی کشته شد.


====================
منابع:
1- لهوف، سید بن طاووس
2- تاریخ طبری
3- مقتل الحسین، خوارزمی
4- کشف الغمه، اربلی
5- بحار الانوار، مجلسی
6- انساب الاشراف، بلاذری
7- البدایه و النهایه، ابن کثیر
8- المناقب، ابن شهر آشوب
 

aseman بازدید : 405 شنبه 24 شهریور 1397 نظرات (0)

 

حروف مقطعه قران,حروف مقطعه,حروف مقطعه قرآنیحروف مقطعه در ابتدای ۲۹ سوره از سوره‌های قرآن آمده است
 
حروف مقطعه قرآن حروفی هستند که در ابتدای ۲۹ سوره از سوره‌های قرآن آمده است و درباره مفهوم آن‌ها نظریه‌های متفاوتی وجود دارد. این حروف ۷۸ عدد است و به صورت یک حرفی تا پنج حرفی قرار گرفته‌اند.

حروف مقطعه قرآنی چیست؟

حروف مقطعه، (حرف‌های گسسته) حروفی هستند که در ابتدای برخی از سوره‌ های قرآن آمده‌است. حروف مقطعه در ابتدای ۲۹ سوره از سوره‌های قرآن آمده و مجموعاً ۷۸ حرف است که با حذف مکررات، ۱۴ حرف می‌شود.

حروف مقطعه با نام‌های مُقَطَّعات، حروف‌الفواتح، اوائلُ السُّوَر و فَواتحُ السُّوَر هم نامیده می‌شوند.

بنا بر بررسی‌های پژوهشگران، ازجمله تئودور نولدکه، این حروف، مخفف نام افرادی است که نسخه‌های مختلف قرآن را در زمان عثمان از آن افراد جمع‌آوری کرده بودند. قرآن در زمان عثمان، خلیفهٔ سوم، تحت نظارت جمعی از صحابه به رهبری زید بن ثابت به صورت یک کتاب، موسوم به مصحف عثمان جمع گردید.

 

بنا بر پژوهش‌های محققان، حروف مقطعه نمایانگر حروفی بوده که به صورت برچسب بر روی جعبه‌های حاوی هر نسخه نوشته شده بود تا مشخص شود هر قسمت از متن از کدام شخص دریافت شده و بنابر این منظور از «الر»، الزبیر است و منظور از «المر»، المغیره و «حم» عبدالحمن است و طه کوتاه‌شده نام طلحه است که به عنوان برچسب بر روی جعبه‌ها نوشته شده بود.

حروف مقطعه چگونه خوانده می‌شود؟
این حروف کنار هم چیده شده‌اند و سر هم نوشته می‌شوند (مثلاً الم)، اما کلمه‌ای را تشکیل نمی‌دهند و در قرائت به صورت جدا خوانده می‌شوند (مثلاً الف. لام میم).

حروف مقطعه قرآن چندتاست؟
حروف مقطعه مجموعه ۷۸ عدد است، ولی حروف مقطعه بدون تکرار در قرآن ۱۴ حرف است. این ۱۴ حرف که ممکن است به صورت یک حرفی تا پنج حرفی در کنار هم بیایند عبارت‌اند از:
ا، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ک، ل، م، ن، ه،‌ی

از ترکیب این حروف می توان این جمله را ساخت : 
« نص حکیم قاطع له سر » 
« صراط علی حق نمسکه »

 

ردیف حروف مقطعه سوره تلفظ
1 الم (البقره) (آل عمران)، (العنکبوت)، (الروم)، (لقمان)، (السجده) الف، لام، میم
2 المص (الاعراف) الف، لام، میم، صاد
3 الر (یونس)، (هود)، (یوسف)، (ابراهیم)، (الحجر) الف، لام، را
4 المر (الرعد) الف، لام، میم، را
5 کهیعص (مریم) کاف، ها، یا، عَین، صاد
6 طه (طه) طا، ها
7 طسم (الشعراء)، (القصص) طا، سین، میم
8 طس (النمل) طا، سین
9 یس (یس) یا، سین
10 ص صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم صاد
11 حم (غافر)، (فصّلت)، (الزخرف)، (الدخان)، (الجاثیه)، (الاحقاف) حا، میم
12 حم عسق (الشوری) حا، میم، عَین، سین، قاف
13 ق (ق) قاف
14 ن (القلم) نون

 
درباره حروف مقطعه آرا و نظریات گوناگونی ارائه شده است که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1- این حروف اشاره است به این که این کتاب آسمانی با آن عظمت و اهمیتی که تمام سخنوران عرب و غیر عرب را متحیر ساخته، و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است، از همان حروف "الفباء" و کلمات معمولی که در اختیار همگان قرار دارد، ترکیب یافته است.

2. حروف مقطعه از متشابهات قرآن است که هرگز قابل حل نبوده و از جمله مجهولات مطلق است و راه علم به آن، کاملاً بر مردم بسته است.

3. این حروف، صرفاً حروف مجرده هستند و هیچ رمز و اشاره و معنایی جز خاصیت آوائی ندارند. حکمت آوردن این حروف در اوایل سوره ها از محدوده الفاظ و اصوات تجاوز نمی کند و آوای این حروف در آن روزگار هنگام تلاوت قرآن، موجب جلب توجه حاضرین بوده تا به قرآن گوش فرا دهند؛ زیرا معاندین پیوسته در این صدد بودند که سر و صدا ایجاد کنند تا نوای قرآن به گوش رهگذران عرب نرسد.

4. این حروف نشانه بیشتر به کار رفتن حروف مزبور در کلمات آن سوره است و یک معجزه است. بدرالدین رزکشی گوید: یکی از اسرار دقیق این حروف آن است که بیشترین کلمات هر سوره با همان حرفی که در ابتدای آن واقع شده ترکیب یافته اند؛ مثلاً حرف "ق " در هریک از سوره های "ق" و"حم عسق" 57 بار تکرار شده است و نسبت به آن حروف دیگر این سوره بیشتر است به جز سوره "شمس"، "قیامت"، " فلق". یک دانشمند مصری بر اساس این نظر محاسبه های پیچیده ای را توسط رایانه انجام داده و نتیجه گرفته است که این حروف نشانه غلبه آن در کلمات آن سوره است و این خود یک معجزه است.

5. این حروف به منظور سوگند به کار رفته اند. سوگند خوردن به این حروف بدان سبب است که اصل کلام در تمامی زبان ها بر پایه این حروف است.

6. میان این حروف و محتوای سوره های مربوط، رابطه ای وجود دارد؛ زیرا با تدبر در سوره هایی که با حروف مقطعه مشابه افتتاح شده در می یابیم که این سوره ها از حیث محتوا متشابه به یکدیگرند.

7. برخی از این حروف مقطعه علامت اختصاری و اشاره به اسمی از اسمای حسنای الاهی و برخی نیز رمز اشاره به نام پیامبر اکرم (ص) است، هریک از نامهای الاهی مرکب از چند حرف است و از هر نامی حرفی گزینش شده و به صورت ناپیوسته در ابتدای برخی سور قرآن قرائت می شود. جویریه از سفیان الثوری روایت کرده است که: به جعفر بن محمد بن علی بن الحسین (ع)عرض شد: ای پسر رسول خدا معنای این کلمات از کتاب خداوند متعال که می فرماید: "الم" و ... چیست؟

امام صادق (ع) فرمود: معنای "الم" که در اول سوره بقره است، "انا الله الملک" است و اما "الم" که در ابتدای سوره آل عمران است، معنایش "انا الله المجید" است و ...

8. این حروف اجزای اسم اعظم الاهی است.

9. این حروف به تعداد آیات سوره ها اشاره داشته باشد.

10. حروف مقطعه هر سوره، نام همان سوره است،چنان که سوره های "یس"، "طه"، "ص"، و هرکدام به نام حروف مقطعه خود موسوم شده است.

11. این حروف اشاره به مدت بقای امت اسلامی دارد.

12. این حروف برای مرز بندی بین سوره ها و نشانه انقضای سوره قبلی و شروع سوره بعدی است.

13. این حروف به منزله خلاصه و پیام اجمالی محتوای سوره است.


14. این حروف، ناظر به نام کسانی است که نسخه هایی از قرآن را در اختیار داشتند مثلاً (س) ناظر به نام سعدبن ابی وقاص است.

15. این حروف رموزی هستند میان خدا و رسول، که کسی از آن، آگاهی ندارد. رأی مختار محققان این است. 

امام صادق (ع) فرمود: "الم"، رمز و اشاره ای است میان خدا و حبیب او محمد (ص) خواسته تا کسی جز او بر آن آگاه نگردد آن را به صورت حروف درآورده تا آن رموز را از چشم اغیار دور نگاه دارد و تنها بر دوست روشن و ظاهر سازد.

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
___مجله علمی تحلیلی رفیق___
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1725
  • کل نظرات : 201
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 87
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 66
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 231
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,704
  • بازدید ماه : 5,633
  • بازدید سال : 101,113
  • بازدید کلی : 2,969,276